جدول جو
جدول جو

معنی به اندام - جستجوی لغت در جدول جو

به اندام
بقاعده، خوب، متناسب، منظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
(دخترانه)
آنکه اندامش مانند گل است، دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ره انجام
تصویر ره انجام
اسب تندرو، بالاد، جواد، بادرفتار، گام زن، براق، سابح، سیس، چهارگامه، بوز، شولک، چارگامه برای مثال تنوری چنین گرم دربندمان / ره انجام را گرم تر کن عنان (نظامی - لغت نامه - ره انجام)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی اندام
تصویر بی اندام
قد و قامت زشت، بی تناسب، ناهموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به ناکام
تصویر به ناکام
ناکامانه، از روی ناکامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
کسی که بدن نرم و لطیف مانند برگ گل دارد، نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ اَ)
ناموزونی. عدم تناسب
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
بدقامت. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(کُهْ اَ)
کوه پیکر. که اندامی بزرگ چون کوه دارد:
که اندام و مه تازش و چرخ گرد
زمین کوب و دریابر و ره نورد.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ اَ)
سروته یکی. که همه تن او را قطر واحد باشد. سرابون. (یادداشت مؤلف) :
زین سرابونی یک اندامی درشتی پردلی
مغکلاهی مغرویی دیرآب و دورافشاره ای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
از اسمای محبوب است. (آنندراج) ، آنکه اندامش در نازکی بگل ماند. نازک بدن. آنکه اندامی به نازکی و تازگی گل دارد:
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکرلب و مشکبوی.
نظامی.
همه چشمه ز جسم آن گل اندام
گل بادام و در گل مغز بادام.
نظامی.
همچنان آن بت گل اندامش
بردی از زیر خانه بر بامش.
نظامی.
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت
که چندین گل اندام در خاک خفت.
سعدی (بوستان).
به یاد روی گلبوی گل اندام
همه شب خار دارم زیر پهلو.
سعدی (بدایع).
ای بلبل اگر نالی من با توهم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی.
سعدی (بدایع).
با یار شکرلب گل اندام
بی بوس و کنار خوش نباشد.
حافظ.
در مذهب ما باده حلال است ولکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است.
حافظ.
شوق می از بهار گل اندام تازه شد
پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد.
صائب (از آنندراج).
، نام اسب. (آنندراج) :
شتابان بر گل اندام آن پری زاد
چو آن برگ گلی کو را برد باد.
نظامی (خسرو و شیرین از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَنْ)
زیبااندام. خوش اندام. (فرهنگ فارسی معین) :
بهاراندام سروی پیرهن چاکم چو گل دارد
که رنگ ساعد او آستین را گل بدامان کرد.
محمداسحاق شوکت بخاری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
پهن بر. پهن تن
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ)
ناموزون. نامتناسب. که باندام نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از به نظام
تصویر به نظام
به سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مها اندام
تصویر مها اندام
بلورین اندام، بلور اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
نازک بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن اندام
تصویر پهن اندام
پهن تن عریض جثه پهن بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب اندام
تصویر آب اندام
آنکه دارای پیکری زیباست خوش شکل خوش قد و قامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره انجام
تصویر ره انجام
اسباب سفر از مرکب و مال سواری، پیک و قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهار اندام
تصویر بهار اندام
زیبا اندام خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد انجام
تصویر بد انجام
بد فرجام بد عاقبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی اندام
تصویر بی اندام
کسی که قد و قامت زشت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب اندام
تصویر آب اندام
((بْ. اَ))
خوش قد و قامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی اندام
تصویر بی اندام
نامتناسب، ناموزون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به انضمام
تصویر به انضمام
به پیوست، به همراه، همراه با
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به هنگام
تصویر به هنگام
سر وقت
فرهنگ واژه فارسی سره